اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل(35) زندگی خواب ها: بی پاسخ-3
بی پاسخی» با بی روزنی» جور درمی آید. چیزی که بی روزن است راهی برای ورود و خروج ندارد. اگر برای کسی در مورد چیزی در چنین فضایی پرسشی پیش بیاید، تنها کاری که می تواند بکند این است که پاسخش را در همان جا جستجو کند. بعید است پاسخِ هر پرسشی را بتوان در فضایی بسته پیدا کرد. پرسشی در انعکاسی» با یا»ی نکره پرسشی وجود دارد که با واژه ی سرگردان» منعکس نمی شود:
در اتاق بی روزن انعکاسی سرگردان بود
و من در تاریکی خوابم برده بود.
برای راوی مسلم است که آن چیزی که انعکاسش را می بیند سرگردان است، ولی نمی داند خودِ آن چیز چیست. آن چیزی که سرگردان بود انعکاسش در اتاق تاریکِ بی روزن روی چه چیز افتاده بود که راوی می توانست آن را ببیند یا وجودش را حس کند؟ به نظر می رسد که چون می گوید خودش در خواب بوده است، پس باید انعکاسِ آن چیز را در خواب دیده باشد. همین نشان می دهد که ومی ندارد خودِ آن چیز در بیرونِ خوابِ او این سرگردانی را داشته باشد. او در خواب چیزی را می بیند که او را سرگردان کرده است چون نمی تواند آن را بشناسد. شاید باز هم خودش را جوری می بیند که برایش ناشناس است. پیش از این نیز گفته بود:
سایه ای در من فرود آمد
و همه ی شباهتم را در ناشناسی خود گم کرد.
دلیل این که می گوید:
در ته خوابم خودم را پیدا کردم
می تواند همین باشد. نه برای این که در خواب متوجه شده بود که آن سایه و انعکاس سرگردان چهره ای از خودش است که از واقعیتِ زندگی اش به اتاقِ بی روزنِ خوابش وارد شده است، نه! بلکه به این خاطر که، هنوز به حقیقتِ آن پی نبرده بود که به تهِ خوابش و به همین خودی که در بیداری داشت رسید. با حسرت از بی پاسخی و ناکامی اش است که می گوید:
و این هشیاری خلوت خوابم را آلود.
منظورش از هشیاری» همین بیداری است. در خواب به خلوتی رسیده بود که می توانست حقایقی را برایش آشکار کند، دست کم خودش تصورش این بوده است. به همین دلیل است که این بیداری و هشیاری را خطای تازه»ی خود می داند:
آیا این هشیاری خطای تازه ی من بود؟
در حقیقت، این آن پرسشی نیست که بی پاسخ باشد، ولی از آن می شود به پرسشِ دیگری رسید که بی پاسخ است: خطاهای کهنه یا قبلی اش چه بوده است؟ شاید واقعاً منظورش از خطای تازه همان پرسش تازه باشد. پرسش قبلی را که پس من کجا بودم» هنوز پاسخ نداده است که پرسش تازه ای در مورد این بیداری و هشیاری فکرش را مشغول کرده است. این هشیاری و بیداری به چه دردش می خورد وقتی که در همان حالِ خواب و بی هوشی هم می تواند زندگی کند؟ اصلاً، از کجا معلوم که خطایش در مورد درک و شناخت همین هشیاری نباشد؟ شاید این حالی را که فکر می کند هشیاری است، همان خواب باشد؟ می گوید:
در تاریکی بی آغاز و پایان
فکری در پس در تنها مانده بود.
پس من کجا بودم؟
و حق دارد این طور فکر کند و این را بپرسد زیرا در این تاریکی با این فکر و بی هیچ کمکی باید، در پسِ در، همچچنان تنها و بی پاسخ بماند. حتی نمی تواند بفهمد خودِ واقعی و بیدارش در کدام سوی در است، چون نمی داند که بیدار است یا در خواب. نمی داند چه اندازه از آنچه را که می بیند و می فهمد در خواب است و چه اندازه اش در بیداری. می گوید:
حس کردم جایی به بیداری می رسم،
همه ی وجودم را در روشنی این بیداری تماشا کردم:
آیا من سایه ی گمشده ی خطایی نبودم؟
شاید فکر می کرد که در خواب و رؤیا می تواند به بیداری برسد. این حرفش نشان می دهد که فکر می کند که هنوز نرسیده است. اتاق که تاریک بود، بنابراین، آن روشنایی ای که همه ی وجودش را در آن و با آن تماشا کرده است می تواند همان رؤیا و خوابی باشد که او آن را بیداری می نامد. پرسش اش در موردِ خودش و وجودش و سایه اش نشان می دهد که هنوز در این بی پاسخی گیج و مبهوت مانده است. پرسش اش چه در مورد هستی و خلقت و چه در موردِ تولدش باشد هیچ فرقی نمی کند. پرسش های بی پاسخی از این دست سر و ته شان با علامت سؤال بسته شده است. پس من کجا بودم» هر دو سرش به علامت سؤال نیاز دارد. بی روزنی یعنی همین:
در اتاق بی روزن
انعکاسی نوسان داشت.
انعکاس و سایه ی خودش در حقیقت انعکاس همان پرسشی است که جور دیگر نیز ذهنش را درگیر کرده و او را در پس در تنها و مبهوت گذاشته است. نوسانِ آن انعکاس شناختِ خودِ انعکاس را سخت گرده است چه برسد به منشاءِ آن.
پس من کجا بودم؟
در تاریکی بی آغاز و پایان
بهتی در پس در تنها مانده بود.
در پس این دری که یک طرفش خواب است و طرف دیگرش بیداری و هر دو طرفش پُر از پرسش های بی پاسخ، همه ی وجودش بهتی شده است و مانده است که زندگی واقعی اش در کدام سمت است؛ هر چند نباید برایش فرقی داشته باشد زیرا نمی داند بیداری اش کدام است و خوابش کدام، مخصوصاً حالا که به اینجا رسیده است که فکر می کند: خواب ها هم برای خودشان زندگی دارند.
اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل(35) زندگی خواب ها: بی پاسخ-3
بی ,خواب ,بیداری ,ی ,اش ,نمی ,است که ,در خواب ,را در ,می گوید ,که می
درباره این سایت